کد مطلب:319051 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:160

قره باشد مشیر و قره مشار


می رسیدی ز باب از ره دور

دائما بهر بابیان دستور



بنمائید از طریق دقیق

دین ما را به مردمان تزریق



نامه ای هم برای قره رسید

كه تو هم دین ما بكن تمجید



مختصر عده ئی ز بابی ها

یعنی افراد ناحسابی ها



گرد هم آمدند در بغداد

تا كه كاری كنند با بنیاد




تا نیاید مزاحمت به میان

كه به خوبی رود ز پل خرشان



از پس شور و حرفهای زیاد

عاقبت این به فكرشان افتاد



كه همه بابیان ز خورد و كبار

بروند در بلاد و در امصار



بنمایند با زبان بلیغ

بهر باب شریفشان تبلیغ



قره باشد مشیر و قره مشار

قره بر جملگی سپه سالار



همه باشند در اطاعت او

همه در تحت ظل رایت او



جمله رفتند در بلاد و دیار

كه كنند انقلاب در افكار



هیچ دانی چرا كه قره امیر

شد بر این مردمان بی تدبیر



یك جهت داشت این زن طرار

شد بر این بابیان سپه سالار



آن جهت این كه صاحبان كمال

با زنان می نمی كنند جدال



چون زنانند جمله شهوتران

ناقص العقل و ناقص الایمان




در ترازوی بحث الحاصل

نشود جمع ناقص و كامل



بحث ناقص همیشه با كامل

ندهد جز نتیجه لاطائل



زین سبب شد چنینشان تصمیم

كه شود قره واجب التعظیم



تا نیفتند جمله اندر بند

یعنی اندر كلام دانشمند



تا نگردند جملگی محكوم

از پس بحث صاحبان علوم



گشت با پیروان خویش روان

تا رسیدند بلده ی همدان



اندر آن شهر مدتی ماندند

اسب تبلیغ را بسی راندند



این چنین زن كه مظهر ننگه

كرد برپا بسی الم شنگه



عده ای از زنان و از مردان

به وی آوردند عاقبت ایمان



تا به جائی رسید الواتی

كه فرستاده شد «محلاتی» [1] .




با كتابی كه داشت زیر بغل

به سوی عالم بزرگ محل



بود چندی خبر درون كتاب

آخرش هم بشارتی از باب



كه نموده ظهور باب عظیم

باب علم خدای حی كریم



چون كه آن عالم این كتاب بدید

سخت آشفت سخت از آن رنجید



این چنین، عالم فهیم غیور

داده بر پیروان خود دستور



كای همه پیروان ز لاغر و چاق

بزنید این لعین را شلاق



هم كه با چوب هم چماق و كچك

بزنیدش به قصد كشت كتك



تا دگر همچه مردمی نادان

نكنند این غلط در این همدان



آن قدر خورد از آن گروه چماق

بود لاغر، شد از كتكها چاق



خورد از بس چماق این ناشی

كه به تنبان نمود نقاشی



الغرض آن قدر برفت و بماند

تا كه خود را به دوستان برساند




قصه خویشتن نمود بیان

كه كتك خورده مفتی و مجان



چون از او این قضیه بشنیدند

جملگی زان گروه ترسیدند



از پس شور و بعد گفت و شنید

عاقبت این به فكرشان برسید



كه همه بابیان ز خرد و كبار

بنمایند از آن دیار فرار



بابیان آن عناصر بدكار

متفرق شدند در امصار



عده ای زان گروه لامذهب

بنمودند سفر عراق عرب



قره با عده ای ز ملتزمین

بنمودند سفر سوی قزوین



تا رسیدند بلده ی قزوین

بنمودند بپای رایت دین



این چه دینی است دین قلابی است

كه مسمی به مذهب بابی است



[1] ملا ابراهيم محلاتي.